جانا بیار باده که ایام می‌رود

چهل قاعده عشق - A podcast by RumiBalkhi.Com - Sundays

جانا بیار باده که ایام می‌رودتلخی غم به لذت آن جام می‌رودغزل کاملجانا بیار باده که ایام می‌رودتلخی غم به لذت آن جام می‌رودجامی که عقل و روح حریف و جلیس اوستنی نفس کوردل که سوی دام می‌رودبا جام آتشین چو تو از در درآمدیوسواس و غم چو دود سوی بام می‌رودگر بر سرت گلست مشویش شتاب کنبر آب و گل بساز که هنگام می‌رودآن چیز را بجوش که او هوش می‌بردوان خام را بپز که سخن خام می‌رودزان باده داده‌ای تو به خورشید و ماه و چرخهر یک بدان نشاط چنین رام می‌رودوالله که ذره نیز از آن جام بیخودستاز کرم مست گشته به اکرام می‌رودآرام بخش جان را زان می که از تفشصبر و قرار و توبه و آرام می‌رودچون بوی وی رسد به خماران بود چنانکآن مادر رحیم بر ایتام می‌رودامروز خاک جرعه می سیر سیر خوردخورشیدوار جام کرم عام می‌رودسوی کشنده آید کشته چنانک زودخون از بدن به شیشه حجام می‌رودچون کعبه که رود به در خانه ولیاین رحمت خدای به ارحام می‌رودتا مست نیست از همه لنگان سپس ترستدر بیخودی به کعبه به یک گام می‌رودتا باخودست راز نهان دارد از ادبچون مست شد چه چاره که خودکام می‌رودخاموش و نام باده مگو پیش مرد خامچون خاطرش به باده بدنام می‌رودحضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی رحبقلم: علی منهاجبکوشش: فهیم هنرورRumiBalkhi.Com